Monday, February 4, 2008

درد پوچی

در زندگی زخمهايی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا
می خورد و میتراشد . اين دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما
عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پيش آمدهای نادر
وعجیب بشمارندو اگر کسی بگويد يا بنويسد، مردم بر سبيل عقايد جاری

وعقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آميز
تلقی کنندزیرا بشر هنوز چاره و دوائی برايش پیدا نکرده و تنها داروی

آن فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است
اما افسوس که تاثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از
مدتی بر شدت آن میافزاید
آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراء طبيعی ، این انعکاس سایهء روح
که در حالت اغماء و برزخ بين خواب و بيداری جلوه می کند کسی پی
خواهد برد؟
-هدایت


در ادامه می توان گفت که شاید زندگی به شیوه ی پرندگان ماکیان و یا درندگان علاجی برای رهایی از درد پوچی باشد.همچون بچه شیر که پستان مادر را می گیرد.همچون مرغ ماهی خوارکه خسته ازنیافتن شکار به لانه بازمیگردد.همچون ماهی رها شده از تور صیادآنگاه که در عمق غوطه ور است.همچون اسب های وحشی که بی خیال در دره های ناشناخته می تازند.و شاید هم چون ابر های سفید که آرام بر حاشیه ی آبی می خزند.آری هم اینست رمز و راه زیستن

ادامه دارد

2 comments:

Anonymous said...

چقدر این ویدیو زیبا بود ، لذت بردم
قسمت دوم نوشته از خودت بود؟ اونم خیلی خوب بود به هر حال
موفق باشی

Anonymous said...

اما من می گم:
بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست