Friday, March 28, 2008

قرن گذار


قرن بیست و یکم قرنی ست که در یک روز با پنج نفر در پنج قاره صحبت می کنیم. قرن بیست و یکم قرنی ست که هر کدام از دوستان تو در یکی از قاره های دنیا زندگی میکنند. قرنی که آدم ها در هر روز شاید ده بار صندوق پستی یا ایمیل خود را باز میکنند.شاید که پیغام جدیدی رسیده باشد. تو گویی که همگی در انتظار پیغامی ناخوانده هستیم .جالب اینجاست که هر چه قدرت ارتباط در دنیا پیشرفت میکند˛ انسانها بیشتر به تنهایی خود پی می برند. از اختراع چرخ گرفته تا ماشین بخار˛ از تلفن تا اینترنت همگی منجر به نزدیکی انسانها شده اند. اما چه بسا که هر چه قدرت ارتباطی بیشتر˛ انسانها از هم دور تر شده اند. با این رویکرد این قرن را میتوان" قرن ارتباطات اما تنهایی" نامید! در این قرن می شود دور دنیا را نه در هشتاد روز نه در هشتاد ساعت که حتی شاید در کمتر از هشت ساعت پیمود. اما چرا و چگونه بشر چنین دورنمایی را در قرون پیشین از خود و دنیای خود ترسیم کرده است!؟ چنین به نظر می رسد که بشر در مرحله ی گذار است وبنا دارد از موقعیت فعلی به سوی جاودانگی در کهکشانهای دوردست دست یابد. با این رویکرد همنوا شدن با این موج که برآ مده از خردورزی بشر است راهی و یا شاید کمکی در تحقق این آرمان باشد.

Wednesday, March 19, 2008

سین سین سین سین سین سین سین

داشتم مطلبی از ابراهیم نبوی در مورد هفت سین می خواندم˛ به نظر جالب آمد.با کسب اجازه از آقای نبوی مطلب ایشان را در این وبلاگ نوشتم. با این کار حداقل کسانی که در ایران هستد و به علت فیلتر شدن به مطالب ایشان دسترسی ندارند از این طریق می توانند از خواندن آن لذت ببرند. "در آن سالها هنوز قرار نبود نفت سر سفره مان بیاید. نمی دانم جمشید بود، کورش بود، ‏هوخشتره بود یا یکی از اشک های اول تا شانزدهم که هفت سین را کشف کرد. یک بازی ‏ادبی با طبیعت، خیلی فکر کردم که داستان هفت سین را اولین بار چه کسی ساخته است. هفت ‏را می توانم بفهمم، بالاخره هفت آسمانی داشتیم و سگ ها هفت جان داشتند و دنیا در هفت ‏روز خلق شده بود. به ‏همین دلیل بود که هفت را می شد فهمید، ولی این سین را هر کار کردم نفهمیدم. البته فهمیدن ‏اش اصولا کار سختی است. حالا چرا سین؟ پاسخ هرچه بود خیلی در موضوع تغییری نمی ‏داد، سرکه بود و سیب بود و سمنو بود و سنجد بود و سبزه بود و سکه بود و سماق بود. گاهی ‏فکر می کنم احتمالا یک تاجر سنجد با یک تولید کننده سماق و یک سمنوپز در دوره اشکانیان ‏دست به دست هم دادند و هفت سین را اختراع کردند، فکر کنید اگر این کار را نکرده بودند ‏الآن سنجد و سمنو و سماق از بین رفته بود و ما هم مجبور می شدیم برای چلوکباب مان هم به ‏جای سماق از فلفل استفاده کنیم و مصرف چلوکباب هم کم می شد و این غذای مهم ایرانی ‏ممکن بود در طول تاریخ از بین برود. باز خوب شد که از بین نرفت و ما موفق شدیم این ‏هفت سین را که هر روز از یک سفره غذایی دارد تبدیل به یک نقاشی ظریف می شود، حفظ ‏کنیم. البته در سالهای پس از انقلاب نوروز و هفت سین یواش یواش برحسب تغییرات سیاسی ‏کشور تغییر ماهیت داد. از یک طرف مقادیر متنابهی دعای نوروزی کشف شد و یواش ‏یواش معلوم شد که اصلا نوروز از بیخ اسلامی بوده است، از طرف دیگر دست جمشید و ‏کورش از آستین ساسانیان و سامانیان به درآمد و معلوم شد ایرانیان دوران باستان اولین ‏کاشفان فروتن هفت سین بودند. بتدریج ایرانیان ساکن لس آنجلس کشف کردند که هفت سین در ‏ابتدا هفت شین بود و در جریان حمله اعراب نقاط سه گانه شین مورد هجوم قرار گرفت و ‏تبدیل به هفت سین شد." امیدوارم لذت برده باشید و در اولین روز سال لبخند شادی بر لبانتان نقش بسته باشد. عیدتان مبارک. امیدوارم به آرزوهای عید پارسال خود رسیده باشید و در این سال هرروزتان عید باشد. بازهم عیدتان مبارک

Saturday, March 15, 2008

هایکو

رو به آسمان
ایستاده بر آرمان
درخت

Wednesday, March 12, 2008

بسی رنج بردم در این سال سی


این هم از تولد سی سالگی. آره˛ واقعا˝ سی سال از عمر گذشت و ما همچنان در خوابیم˛ مگر این چند روز را دریابیم

Sunday, March 9, 2008

گذشته حال آینده

همیشه در تمام طول زندگی روزهای ابری برای من پر از شور و نشاط بود. یادم میاد زمانی که جوان تر بودم و در تهران زندگی می کردم عاشق روزهای ابری بودم. در واقع وقتی سقف آسمان توسط ابرهای تیره و قطور کوتاه می شد˛ احساس آرامشی عجیب می کردم.همیشه دوست داشتم عکس این روزها رو در ذهن خودم نگه دارم.به همین علت˛ قدم زدن ˛موسیقی کلاسیک ˛ ملاقات معشوقه درپائیزی ابری خاطرات دلچسب آن زمان ذهنم را ساخته اند. از دریچه ی اکنون ذهن خود که به این تصاویرمبهم نظر می کنم˛ گویی که تمامی آن تجارب را در رویائی ملاقات کرده ام
به هر حال اکنون روزهای ابری جای خود را به روزهای آفتابی داده اند˛ موزیک بلوز جای کلاسیک را گرفته˛ معشوقه نیز در آینده قدم برمیدارد. نمی دانم˛شاید در سالهای دور درباره ی همین لحظه که در حال نوشتن این چند سطرهستم ˛ بنویسم"همیشه در تمام طول زندگی....."...و

Thursday, March 6, 2008

Pease Train in Nobel Concert


Now I've been happy lately,
thinking about the good things to come
And I believe it could be,
something good has begun

Oh I've been smiling lately,
dreaming about the world as one
And I believe it could be,
some day it's going to come

Cause out on the edge of darkness,
there rides a peace train
Oh peace train take this country,
come take me home again

Now I've been smiling lately,
thinking about the good things to come
And I believe it could be,
something good has begun

Oh peace train sounding louder
Glide on the peace train
Come on now peace train
Yes, peace train holy roller

Everyone jump upon the peace train
Come on now peace train

Get your bags together,
go bring your good friends too
Cause it's getting nearer,
it soon will be with you

Now come and join the living,
it's not so far from you
And it's getting nearer,
soon it will all be true

Now I've been crying lately,
thinking about the world as it is
Why must we go on hating,
why can't we live in bliss

Cause out on the edge of darkness,
there rides a peace train
Oh peace train take this country,
come take me home again