Thursday, August 21, 2008

only time








Who can say where the road goes,
Where the day flows?
Only time...
And who can say if your love grows,
As your heart chose?
Only time...
Who can say why your heart sighs,
As your love flies?
Only time...
And who can say why your heart cries,
When your love dies?
Only time...

Who can say when the roads meet,
That love might be,
In your heart.
And who can say when the day sleeps,
The moon still keeps on movingIf the night keeps all your heart?
Night keeps all your heart...

Who can say if your love grows,
As your heart chose?
Only time...
And who can say where the road goes,
Where the day flows?
Only time...
Who knows?
Only time...
Who knows?
Only time

ارکان زندگی

سفر˛ هیجان˛ اعتماد به نفس
دریا˛موج˛ مرد ماهی گیر
آفرینش ˛زاده شدن˛زایش

و در پایان هر یک
روزمرگی˛ روزمرگی ˛روزمرگی
ماهی گیر را گریزی نیست مگرکه قایقش را به ساحل بنشاند
انسان را مجالی نیست تا از کلاف زایش رهایی یابد
وزندگی را مکانی نیست تا که ماهی گیر بی فانوس دریایی در ساحل لنگر اندازد
پس همواره
اجبارساحل
اجبار زایش
اجبار فانوس
و
مرد ماهی گیر
وشاید
هراس از طوفان و موج
فرار از زایش
ترس از خاموشی فانوس
وباز هم
مرد ماهی گیر




Friday, August 15, 2008

مرگ لیلی

همچنان به دوش می کشم درد بی خدایی را
و سرانجام به گور می برم درد بی چرایی را
چراکه
تو گویی خدای من لیلی بود
و نیز چرای من در چشمانش
اما
به یاد آر زرتشت پیرسراسیمه در جنگل که از مرگ لیلی سخن میگفت
آه به راستی لیلی سالهاست که مرده
افسوس که همانروز چشم به جهان گشودم که سال مرگ لیلی بود
آه چه نا فرخنده روزی

Friday, August 1, 2008

یادداشت یک دیوانه


بعضی وقتا دستای آدم می خشکه. دیگه چیزی واسه نوشتن نداره. خیلی وقتا مغز آدم می خشکه. حرفی واسه گفتن نداره. گاهی وقتا ماهها طول میکشه تا از شر این زوال لعنتی رها بشیم. خدا رو چه دیدی شاید بلکه سال ها در این پزمردگی سپری بشن و ما پشت نقاب روزمرگی خودمون رو پنهان کنیم
دیروز همانطور سپری شد که امروز و تو گویی که فردا نیز. اما همچنان امید یه روزی که آفتاب از مغرب طلوع بکنه ما رو زنده نگه میداره. آره می دونم لحظه رو غنیمت بشمار سالها با این شعار زندگی کردم. اما هر لحظه در خودش آنچنان خفه میشه که انگار هیچ موقع وجود نداشته. می دونم که این جهان بینی به درد لای جرز می خوره. اما من دو روحیه ی کاملا” متفاوت رو دائما″ تجربه میکنم که این جهان بینی بخش غالب اون رو تشکیل میده. اوه یادم اومد فکر کنم قرص هامو یه مدت هست که نخوردم

رو سر بنه به بالین ، تنها مرا رها کن

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو ، هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده ، در کنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا کن
خیره کشی است مارا ، دارد دلی چو خارا
بکشد ، کسش نگوید :" تدبیر خونبها کن"
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق ، تو صبر کن، وفا کن
دردی است غیر مردن ، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
در خواب ، دوش، پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره ، عشق است چون زمرد
از برق این زمرد ، هین ، دفع اژدها کن
-مولانا