Saturday, January 26, 2008

همه چیز بطالت است

كلام‌ جامعه‌ بن‌ داود كه‌ در اورشليم‌ پادشاه‌بود: باطل‌ اباطيل‌، جامعه‌ مي‌گويد، باطل‌ اباطيـل‌، همه‌ چيـز باطل‌ است‌. انسان‌ را از تمامي‌ مشقّتش‌ كه‌ زير آسمان‌ مي‌كشد چه‌ منفعت‌ است‌؟ يك‌ طبقه‌ مي‌روند و طبقه‌ ديگر مي‌آيند و زمين‌ تا به‌ ابـد پايـدار مي‌مانـد. آفتـاب‌ طلوع‌ مي‌كند و آفتاب‌ غروب‌ مي‌كند و به‌ جايي‌ كه‌ از آن‌ طلوع‌ نمود مي‌شتابد. باد بطرف‌ جنوب‌ مي‌رود و بطرف‌ شمال‌ دور مي‌زند؛ دورزنان‌ دورزنان‌ مـي‌رود و بـاد به‌ مدارهـاي‌ خـود برمـي‌گردد. جميـع‌ نهرهـا به‌ دريـا جـاري‌ مي‌شـود اما دريا پر نمي‌گردد؛ به‌ مكاني‌ كه‌ نهرها از آن‌ جاري‌ شد به‌ همان‌ جا باز برمي‌گردد. همه‌ چيزها پـر از خستگـي‌ اسـت‌ كه‌ انسـان‌ آن‌ را بيـان‌ نتوانـد كـرد. چشـم‌ از ديـدن‌ سيـر نمي‌شـود و گـوش‌ از شنيدن‌ مملو نمي‌گردد. آنچه‌ بوده‌ است‌ همان‌ است‌ كه‌ خواهد بود، و آنچه‌ شده‌ است‌ همان‌ است‌ كه‌ خواهد شد و زيـر آفتاب‌ هيـچ‌ چيـز تـازه‌ نيست‌. آيا چيـزي‌ هست‌ كه‌ درباره‌اش‌ گفته‌ شـود ببيـن‌ اين‌ تازه‌ است‌؟ در دهرهايي‌ كه‌ قبـل‌ از مـا بـود آن‌ چيز قديم‌ بود. ذكري‌ از پيشينيان‌ نيست‌، و از آيندگان‌ نيـز كه‌ خواهند آمد، نزد آناني‌ كه‌ بعد از ايشان‌ خواهند آمد، ذكري‌ نخواهد بود
من‌ كه‌ جامعه‌ هستم‌ بر اسرائيل‌ در اورشليم‌ پادشاه‌ بودم‌، و دل‌ خود را بر آن‌ نهادم‌ كه‌ در هر چيزي‌ كه‌ زير آسمان‌ كرده‌ مي‌شود، با حكمت‌ تفحّص‌ و تجسّس‌ نمايم‌. اين‌ مشقّت‌ سخت‌ است‌ كه‌ خدا به‌ بني‌آدم‌ داده‌ است‌ كه‌ به‌ آن‌ زحمت‌ بكشند. و تمامي‌ كارهايي‌ را كه‌ زير آسمان‌ كرده‌ مي‌شود، ديدم‌ كه‌ اينك‌ همه‌ آنها بطالت‌ و در پي‌ باد زحمت‌ كشيدن‌ است‌. كج‌ را راست‌ نتوان‌ كرد و ناقص‌ را بشمار نتوان‌ آورد. در دل‌ خود تفكّر نموده‌، گفتم‌: اينك‌ من‌ حكمت‌ را به‌ غايت‌ افزودم‌، بيشتر از همگاني‌ كه‌ قبل‌ از من‌ بر اورشليم‌ بودند؛ و دل‌ من‌ حكمت‌ و معرفت‌ را بسيار دريافت‌ نمود؛ و دل‌ خود را بر دانستن‌ حكمت‌ و دانستن‌ حماقت‌ و جهالت‌ مشغول‌ ساختم‌. پس‌ فهميدم‌ كه‌ اين‌ نيز در پي‌ باد زحمت‌ كشيدن‌ است‌. زيرا كه‌ در كثرت‌ حكمت‌ كثرت‌ غم‌ است‌ و هر كه‌ عِلم‌ را بيفزايد، حزن‌ را مي‌افزايد
عهد عتیق-کتاب جامعه-

1 comment:

Hootan said...

One life! Live it!