Monday, January 23, 2012

برای اِلی

دستان سردش به روی آتش می لرزید
تنش خیس
چشمانش خسته
لبانش خشک

لرزان صدایم زد
و اینگونه بود که من
به ناگاه بیرون جهیدم از خوابِ لرزانِ صدایش

2 comments:

Pany said...
This comment has been removed by the author.
Pany said...

قشنگه، قسمت اول آدم اون صحنه‌رو مجسم می‌کنه ، قسمت دوم با تو به خودش میاد.